محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت -مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت مستی زانسبب افتان و خیزان میروی -گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست گفت نزدیک است والی را سرای انجا شویم کل شعر در ادامه ی مطلب: ,شاعر,شاعره,زن,سرود,سروده,رباعی,غزل,زیبا,قشنگ,تبریز,متولد,زندگینامه,پروین,اعتصامی,قم,دانا,شهریار,اهل اب,ادبیات ...ادامه مطلب